درددل آخرین مطالب آرشیو وبلاگ
پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ
پنج شنبه 89 بهمن 14 :: 9:19 عصر :: نویسنده : بهار
سلام علیکم و رحمه ا..... حالتون چطوره ؟ خوب هستید انشالا ؟ مطمئنا از اینکه منو نمی بینید که بسیار شادابید نه ؟ ای نامردا اقلا دیگه اعتراف نکنید ........ حضور محترمتون عرض کنم که بنده علیرغم اینکه به شدت خسته و کوفته می باشم ( به جهت کذت تشریف داشتن از ظهر تا حالا و گردگیری و جارو و بشور و بساب ) ولی به جهت رفع سر رفتن حوصله و اینکه بابک مثل خرس قطبی خوابیده و منم حوصله رفتن خونه مامانم رو نداشتم و الانم دیگه واقعا واسه خوابیدن خیلی زوده و در نتیجه هیچ کار دیگه ای باقی نمی مونه جز نت اومدن ، اومدم یه کم بنویسم و برم . البته دیدم زهره خانم هم لطف فرموده و ما را به بازی دعوت نموده اند گفتیم اجابتشان کنیم دلشان نشکند . هر چند سوالای این دفعه هم یه جوریه هم انگار سخته ....... ولی خوب تا هر جا بشه می جوابیییییییییییییییییییییم :
اگر ماهی از سال بودم: بهمن . نمی دونم چرا ؟ یعنی نه که اصلا اصلا ندونما ولی خوب از شخصیتهای متولد بهمن یه جورائی خوشم میاد . - اگر یک روز هفته بودم: دوشنبه . چون وسط هفته است . هنوز انرژیم تموم نشده . - اگر یک عدد بودم: عدد 7 . بازم علتش رو نمی دونم ولی از 7 خیلی خوشم میاد - اگر همراه بودم: راستش رو بخواید هیچ وقت یه همراه خوب واسه هیچ کس نبودم یعنی انگار نمی تونم باشم . با خصوصیتهای اخلاقیم خیلی جور در نمیاد . میگید نه پای درددلهای زهره بشینید تو آخرین روز سفرمون به مشهد سال 88 !!!!!!!!!!! ( یادش بخیر ........... ) - اگر جهت بودم: شرق . چون معمولا سمت شرق سمت راسته ومن دوست دارم به راه راست برم . - اگر نوشیدنی بودم: آب . چون پاکه و زلال . اونم از نوع خنکش . درختام . - اگر میوه بودم: سیب و انگور . چون یه بار یه توهم زده بودم که خواب دیدم از بهشت واسم سیب و انگور آوردند !!!!!!!! - اگر گل بودم: نرگس . خیلی گل نرگس رو دوست دارم و البته مریم . ( یاد اون روزا بخیر که بعضیا می گفتن البته فقط می گفتنا " یه شاخه گل آوردن که خرجی واسه آدم نداره مهم اینه که ارزش داره !!!!!!! ایییییییییییی لوله گاز ( منظور همان روزگار است ...... ) اما حالا اینترنت و چت از هر چیز دیگه ای بیشتر می ارزه واسشون !!!! " - اگر پرنده بودم: پرستو . چون همش در حال کوچه . روحیه اش مثل من با سکون همخونی نداره . -اگر آب و هوا بودم: ابری و بارانی . آخه وقتی بارون میاد انگار یه غمی تو دلم میشینه که ناخواسته اون غم رو دوست دارم . - اگر رنگ بودم: آبی آسمونی .......
- اگر صدا بودم: صدای رعد که غرشش دل همه رو بلرزونه .
- اگر فعل بودم: رفتن . چون دلم میخواد برم ولی به کجا نمی دونم ؟ - اگر ساز بودم: از ساز و موسیقی و این چیزا اصلا سر در نمیارم !!!!! ولی تار رو دوست دارم . - اگرطبیعت بودم: اون طبیعتی که یه جاده است دو طرفش درختای سرسبز بلند تو هم رفته . جلوی روت یه دریای آروم و بی صدا . واااااااااااای چقدر
زیباست . - اگر حس بودم: غم . آدم تو غم انگار به خدا نزدیکتره . واسه همین غم رو دوست دارم .
- اگر کتاب بودم: نهج البلاغه که دنیای علم و اخلاق و معرفت و دینداریه ..... و زندگی منو کن فیکون کرد . - اگر شعر بودم: خیلی اهل شعر و شاعریم نیستم . ولی این یه بیت شعر که حتی نمی دونم از کیه رو خیلی دوست دارم به اضافه شعری که تو صفحه وبلاگم هست : تا خدا هست به خلقش چه نیاز می کشم ناز یکی تا به همه ناز کنم........ انگار تموم شد خدا رو شکر . سوالای سختی بود این بار ........
خوب دیگه چه خبر ؟
کمی می تونن به کارای عقب افتادشون برسن از جمله نظافت خودشون و خونه شون !!!!! منم روز چهارشنبه که تعطیل بود گفتم بذار تا بابک سرش به کامپیوترش گرمه وداره کاراشو راست و ریس می کنه برم یه دوشی بگیرم بیام خستگی این چند روز از تنم دربیاد .... آقا چشمتون روز بد نبینه ما رفتیم توی حمام ............... و خلاصه سر و کله پر کف شامپو و بدن پر از کف صابون دوش رو باز کردم دیدم : اه .......... ای داد بیداد اول یه کم آب سرد اومد و بعدشم آب قطع شد !!!!!!!!! حالا منو بگیر ..........
نه الان آب میاد و ملتمسانه هی شیر آب رو باز و بسته می کردم شاید معجزه ای بشه !!!!!!
تازه فکر کرده من واسش آب میارم ؟؟؟؟؟؟؟
مامانم اینا دوشنبه عازم کربلان . مامان ، بابا ، مریم ، عماد ، طه کوچولو ، خاله و شوهر خاله بزرگم و خانم پدربزرگ خدابیامرزم .
خوش به حالشون .
ای .......... روزگار ...... امروز غروبیه با بابک سر یه مساله ای بحثمون شد . اون کاری رو انجام میده که می دونه من ازش متنفرم . منم نمی تونم تحمل کنم و کلی غر و نق می زنم ولی خوب تقصیر خودشه . شنیدید میگن ندزد و نترس . پس اگه کسی چیزی رو پنهون می کنه یعنی یه ریگی به کفششه . منم از اون خانمائی نیستم که دور از جون همه تون با حماقت محض بگم : من به شوهرم مثل چشام اعتماد دارم . نه ........ من به هیچ مردی اعتماد ندارم . حتی بابام. بخصوص مردای این دوره زمونه . جلوی چشم خودم روزی هزاران هزار مرد متاهل می بینم که چه کثافتکاریهائی می کنن !!!! یه ضرب المثلی هست میگه : از نخورده بگیر بده به خورده !!!!! این جریان مردای متاهله .
من نمی دونم با این دیدگاهی که نسبت به مردا دارم چرا اصلا ازدواج کردم ؟؟؟؟؟؟؟
موضوع مطلب : |
||